او از نسل نویسندگانی است که ابتدا بیشتر بر جنبههای واقعی برآمده از خاطرات رزمندگان کارش را آغاز کرد و سپس بهطور جدیتر داستان این عرصه را پی گرفت. حالا قیصری به دوره پختگی نگاه و قلمش رسیده است و تقریبا هر کتابی که منتشر میکند، مورد توجه علاقهمندان و فعالان ادبیات قرار میگیرد. گفتوگوی ما با او به کار در حوزه جنگ میپردازد.
- داستانهایی که از شما منتشر میشود سرتاسر در مورد جنگ و عواقب و اثرات آن است. چه چیزی در پدیده جنگ یافتهاید که حاضر نیستید از آن در نوشتن فاصله بگیرید؟
شاید در سنینی بودم که نباید جنگ را میدیدم. به هر حال جنگ، هم از نظر روانی تاثیر شدیدی روی ذهن، روح و جسمم گذاشته و هم از نظر اجتماعی تاثیرات خودش را بر جامعه گذاشته است. این دو دلیل متفاوت و دلیل اصلیتر اینکه از منظر یک داستاننویس اگر بخواهم به آن نگاه کنم یک داستاننویس همیشه بهدنبال عدمتعادل در سطوح مختلف میگردد؛ چه در سطح تاریخ، چه در سطح اجتماع و حتی در روح و روان خودش. بهنظرم جنگ این پتانسیل را بهخوبی در همه حوزهها دارد.
- در ایران ما شاهد حضور قشری از داستاننویسان هستیم که مشخصاً در مورد جنگ داستان مینویسند، بهنظر شما دلیل بهوجود آمدن چنین قشری از نویسندگان در ادبیات ما چیست؟
اینطور نیست. ما در آلمان هاینریش بل را داریم و گروههایی که با هاینریش بل کار میکردند؛ مثل کونترگراس. اتفاقاً برعکس نظر شماست. معمولا وقتی جنگی درمیگیرد پشتبند آن گروههایی بهوجود میآید و ناخواسته بهدلیل وجه مشترکی که این آدمها با هم نسبت به آن موضوع دارند تبدیل به یک گروه میشوند، همدیگر را پیدا کرده و شروع به کار کردن میکنند.
- به هر حال شناسنامه هر نویسنده کتابهایش است. طرف سؤال من شخص مجید قیصری نیست، سؤال من کلی است. واقعا چنین قشری وجود دارد که همه کارهایش در مورد جنگ است؟
بهنظر من، این از شدت حادثه است. واقعا این حادثه، حادثه کوچکی نبوده است. از همان 3 زاویه دیدی که من گفتم، از نظر روانی، از نظر اجتماعی و از نظر زاویه دید یک داستاننویس که حالا فرصتطلب هم باشد ، شدت حادثه بسیار شدید است؛ مثلا اسپیلبرگ آخرین کاری که انجام داده است داستان اسب جنگی است. مگر غیر از این است؟ یا کارهای قبلی او را اگر نگاه کنید، یعنی اگر نگاه کنید میبینید جنگ موضوعی نیست که تاریخ مصرف داشته باشد. بستگی دارد که شما چه زاویه دیدی داشته باشید و در نتیجه آن چیزی که میخواهید را از آن دربیاورید.
- ما در تاریخ معاصر جنگهای دیگری هم داشتهایم که میتوانند عبرت آموز باشند. اما چرا این نویسندگان فقط به آخرین جنگ تاریخ کشور ما میپردازند؟
چون در جنگهایی که مثلا ما از 100 سال پیش از سر گذرانده ایم، داستاننویسی ما رشدی نداشته است، سینمایی هم نداشته ایم. شاید اگر سینما، داستاننویس و نمایشنامهنویس داشتیم، مطمئن باشید که کار میشد. الان ما راجع به مشروطه میتوانستیم کلی کار داشته باشیم.
- پس چرا کار نمیشود؟ الان ماجرای فیلمهایی که شما مثال زدید به قرنهای گذشته برمیگردد ولی ما میبینیم که امروزه کار میشوند. چرا همین اتفاق در ادبیات جنگ ما رخ نمیدهد؟
هر نسلی به مشکلات و مسائل مربوط به دوران خودش میپردازد. من برای اینکه سراغ مشروطه یا جنگ جهانی دوم بروم - که واقعا چند طرح هم دارم - نیاز به تحقیق و پژوهش فراوان دارم و باید اوقات فراغت برای پرداختن به آن داشته باشم که بتوانم به سؤالاتی که در ذهن دارم جواب بدهم، بعد بروم سراغ چیزهایی که در بستر تاریخی این مملکت رخ داده است. دوست دارم ولی هم وقت اجازه نمیدهد و هم اینکه نیاز به تحقیق و پژوهش زیادی دارد که من فعلا مجالش را پیدا نکردهام. اولویت من فعلا مسائلی است که با آن درگیر بوده و با پوست و گوشتم آن را لمس کردهام و احساس میکنم این میتواند با مخاطبان امروز من ارتباط برقرار کند.
- در داستانهای آخرتان ما میبینیم که خیانت با جنگ همراه است. رابطه این دو چیست؟
خیانت یکی از صفات انسانی است و در همه آدمها وجود دارد. مهم تفسیری است که ما از آن میکنیم که عمل انجام شده خیانت است یا خدمت؟ خدمت و خیانت از آن موضوعاتی هستند که ما همیشه با آنها درگیریم. ما همیشه سعی میکنیم آدمها را در یک کفه ترازو بگذاریم و قضاوت کنیم که این آدمها خیانت کردهاند یا خدمت؟ خدمت یا خیانت تفسیری است که ما روی وقایع یا شخصیتها میکنیم که این مسئله در داستانهای من هم نمود پیدا کرده است. البته این کشف دیگران از مجموعه من بوده و من واقعا خودم چندان دنبال آن نبودهام.
- رهایی از کلیشهها در کارهای شما وجود دارد. نویسندههای ما تا چه حدی میتوانند از کلیشههای موجود در این حوزه فاصله بگیرند؟
کلیشهها را معمولاً سازمانها و نهادهایی که ابزار کلیشهسازی دارند میسازند و به کلیشهها دامن میزنند. کلیشهها در بسیاری از کشورهای شبیه به ما اتفاق میافتد. آنها سعی میکنند تنها روایتی که خودشان دارند گفته شود و به روایتهای دیگر اعتنایی نمیکنند و سعی میکنند ذهن کسانی که این ادبیات را میخوانند و حتی کسانی که مینویسند به این قضیه معطوف شود، ولی کسی که کارش هنری است در هر زمینهای، نخستین چیزی که تشخیص میدهد همان کلیشههاست؛ در نتیجه او کار خودش را کرده و روایت خودش را بیان میکند.
- خیلی از نویسندهها برای نوشتن داستان جنگ خاطرهگردی میکنند و بیشتر سوژههایشان را از خاطرههایی که در این مورد وجود دارد میگیرند. بهنظر میرسد نوشتن براساس تخیل که در موضوعات دیگر مرسوم است در این حوزه مطرح نیست. چرا؟
اینکه یک نویسنده برود سراغ یک متن مکتوب یا شفاهی و از خاطره استفاده کند ایراد نیست. مهم این است که شما در آن خاطره چه چیزی را میبینید، چه چیزی را کشف میکنید و چه چیزی را به آن اضافه کرده و بیان میکنید. اگر فقط یک خاطره را بگیرید و همان را هم پیاده کنید که اتفاقی نیفتاده و حرکتی صورت نگرفته است. در داستان زیرخاکی بنده دقیقا براساس خاطرهای است که مبنای آن فیلم« روز سوم» آقای لطیفی است. ایشان یک روایت از آن واقعه دارند و من یک روایت دیگر. من از این متن نمایشنامه هم دیدم که آن هم یک روایت دیگر را بیان میکند. مهم این است که شما چه دیدی دارید و در آن خاطره چه چیزی را میبینید که میخواهید آن را روایت کنید.